اصطلاحات قدیم برازجان قسمت دوم

ساخت وبلاگ

یادنامه شماره ۱۳۲

اصطلاحات قدیم برازجان قسمت دوم

*نُونِ‌ هَر دو ری گِنُم :*
برای پهن کردن خمیر و تهیه نان ،روی آن آرد می پاشید که به آن «پَرسُم »می گفتند معمولا بعضی از مردم جهت صرفه جویی در آرد گندم، برای پرسم از «آرد جو» استفاده می کردند..
اگر برای هر دو « خمیر و پرسم » از آرد گندم استفاده می کردند نان حاصله مرغوب تر و خوشمزه تر می شد ..
این اصطلاح برای کسانی به کار برده می شد که از طرف خانه پدری و مادری دارای اصالت بود به همین جهت آنان را به «نُونِ‌ هَر دو ری گِنُم» تشبیه می کردند

*چَنگِ ناف می زنه:*
وقتی ماماهای محلی برای معاینه دست بر شکم زن حامله ای می کشید که هفته های اول حاملگی اش می گذرند و جنین او برایش محسوس بود، می گفت : بچه اش خُُه چَنگِ نافه می زنه .. یعنی این زن حامله است و جنین اش آنقدر بزرگ است که به ناف مادرش چنگ می زند

*اِلِکوسِ چِاهار:*
این اصطلاح را برای شخص غارت شده ، بیچاره و بی چیز به کار می بردند
و یا هنگامی که گروه زیادی مهمان ناخوانده، به منزل کسی می رفت و همه ی ذخیره غذایی آنان را مصرف می کردند .. بعد ها، میزبان در غیاب مهمانان می گفت : اومدن اِلِکوسِ چِاهار مون کردن و رفتن ..
یعنی آمدند غارتمان کردند و رفتند

*پا بُر واویدن:*
یعنی تَرک آمد و شد کردن... این اصطلاح بیشتر در موقع خشم و ناراحتی بیان می شد
مثال :بعد از انتخابات سال ۹۴ آیا باز هم «داریوش کای باقر محبی» به خانه شما می آید ؟
نه .. دیه.. پا بُر واویده

*دِلم پَرّاک می زنه :*
این جمله ، پر زدن دل را می رساند وقتی مشتاق و آرزوی دیدار کسی بودند و دلشان برای او تنگ می شد این اصطلاح را به کار می بردند مثال: از وقتی که دکتر ناصر باباعلی رفته اصفهان دیگه ندیدمشه «دلم سیش پَرّاک می زنه»

*پاجِنگِرَک :*
این واژه برای کودکانی به کار می رفت که می نشستند و پای خود را روی زمین می کوبیدند تا از این طریق به خواسته و اهداف خود برسند

*سینه سُو واویدن :*
یعنی سینه سوز شدن . به کسی که در هنگام دویدن فوق العاده خسته می شد می گفتند «سینه سُو واویده»

*شی تیرمه ای:*
در گویش قدیم ، به حرکت سریع و زیکزاکی «شی تیرمه ی» می گفتند.


*شیر بُنگ:*
شیربُنگ نام فرفره های دوکی شکل بود که بچه ها محور آن را می گرفتند و با انگشت خود آن را روی سطح صافی می چرخندند و رها می کردند تا دور محورخودش بچرخد ..
این فرفره ها یک نوع سرگرمی بود که معمولا کولی های برازجان آن را با چوب می ساختند... در قدیم بچه های زبده و زرنگ و قوی که می توانستند با سرعت زیاد بدوند را به آن تشبیه می کردند.. مثلا می گفتند : ماشاالله.. نُومِ خدا ... «رسول استاد زاده مثل شیربنگی می دُوه»

*غِریوُنه می خُونه:*
وقتی کسی دو بیتی های محلی را با آهنگ‌ غم انگیز می خواند، می گفتند: نمی فهمم... کیّه که هاسی ای طَر غِریوُنِه می خونه؟
به گِمونُم احسان حاج نعمت مبارکی بُو

مسعود آتشی

توضیح:
اسامی یاد شده در یادنامه، از فعالان مدنی برازجان می باشند

شهر برازجان...
ما را در سایت شهر برازجان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahreborazjano بازدید : 218 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 14:06